چرا رفتی؟ چرا من بیقرارم؟
به سر سودای آغوش تو دارم...
نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟
ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟
چرا رفتی؟ چرا من بیقرارم؟
به سر سودای آغوش تو دارم...
خیالت گرچه عمری یار من بود
امیدت گرچه در پندار من بود
بیا امشب شرابی دیگرم ده
ز مینای حقیقت ساغرم ده
چرا رفتی؟ چرا من بیقرارم؟
به سر سودای آغوش تو دارم...
نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟
ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟
چرا رفتی؟ چرا من بیقرارم؟
به سر سودای آغوش تو دارم...
دل دیوانه را دیوانهتر کن
مرا از هر دوعالم بیخبر کن
بیا امشب شرابی دیگرم ده
زمینای حقیقت ساغرم ده
چرا رفتی؟ چرا من بیقرارم؟
چرا رفتی؟ چرا من بیقرارم؟
به سر سودای آغوش تو دارم...
چرا رفتی؟ چرا من بیقرارم؟
به سر سودای آغوش تو دارم...
۲ نظر
۱۸ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۰۱